استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{۵۵}
هانا همینطور بی وقفه گریه میکرد..
...
جین:لطفا برای آخرین بار به حرفم گوش بده ..
هانا:نمیتونم ..
جین:راستش میخوام یهوچیزی بگم وای خجالت میکشم ..
هانا:چی؟
جین:راستش چند وقت پیش جیمین به من گفته بود که بهت علاقه داره
هانا با این حرف شوکه شد ولی جین ادامه داد:
خیلی عصبی شدم ، نمیخواستم جز من کسی کنارت باشه ، میدونست این علاقه من بیپایانه اما نمیخواست تو دلش بمونه .. ازش پرسیدم که جرا به تو چیزی نگفت ، گفت دوست نداره به جز من کسی توی ذهنت باشه ..
میخوام وقتی مردم ببینی میتونی به اون حسی پیدا کنی یا نه ، اگه علاقه ای بینتون شکل گرفت بهش درخواست بده .. نمیخوام بخاطر من زندگیتو نابود کنی ..
هانا: ولی .. نمیتونم
جین:لطفا .. اگه هیچ اتفاقی نیوفتاده برو .. برو هر جایی که میتونی خوشبخت باشی ..
راستی اینم بگم کاری که من کردم هیچ ربطی به جینهو و بقیه نداره ینی تو کاری که کردم نقشی نداشتن فقط نمیخواستم بیشتر صدمه ببینن .. لطفا باهاشون مهربون باش ، ازشون کینه به دل نگیر باشه؟
هانا چیزی نگفت و همونطوری اشک میریخت ..
جین: میتونم آخرین درخواستمم بدم؟
هانا:هومم .. بگو ..
جین:میخوام ببوسمت ولی نمیتونم تکون بخورم میشه؟ ..
هانا: اوممم میشه ..
هانا جین و بوسید و و برای آخرین بار طعم لباشو حس کرد ..
اشکای جینوهم شروع کردن ریختن .. هر دو مثل ابر بهار گریه میکردن و همو میبوسیدن ..
اما همون موقع فرشته مرگ همسفرشو با خودش برد
..
صدای بوق دستگاه کل اتاق و پر کرده بود ..
ولی هانا دست از کارش نکشید همینطور عشقشو میبوسید ..
...
شوگا:/
خوشبختانه عمل کوک موفقیت امیز بود ، الان باید میرفتم ببینم جین هیونگ حالش چطوره ..
از اتاق عمل خارج شدم و رفتم پیش هیونگ ..
همینکه به اون سالن رسیدم دیدم همه نشستن رو زمین و دارن گریه میکنن
شوگا: ج..جینهو؟چیشده؟
جینهو چیزی نگفت ، بچه به بغل از سالن رفت بیرون ..
شوگا اروم اروم رفت جلو تر از شیشه اتاق داخل و نگاه کرد .، تهیونگ بعد اعلام ساعت مرگ پارچه سفید و کشید رو سرش ...
...
😭😭
۱۴۰۲/۱/۱۴
میدونم نویسنده بدیم هققق😭
هر غلط املایی بود ببخشید🥺
...
جین:لطفا برای آخرین بار به حرفم گوش بده ..
هانا:نمیتونم ..
جین:راستش میخوام یهوچیزی بگم وای خجالت میکشم ..
هانا:چی؟
جین:راستش چند وقت پیش جیمین به من گفته بود که بهت علاقه داره
هانا با این حرف شوکه شد ولی جین ادامه داد:
خیلی عصبی شدم ، نمیخواستم جز من کسی کنارت باشه ، میدونست این علاقه من بیپایانه اما نمیخواست تو دلش بمونه .. ازش پرسیدم که جرا به تو چیزی نگفت ، گفت دوست نداره به جز من کسی توی ذهنت باشه ..
میخوام وقتی مردم ببینی میتونی به اون حسی پیدا کنی یا نه ، اگه علاقه ای بینتون شکل گرفت بهش درخواست بده .. نمیخوام بخاطر من زندگیتو نابود کنی ..
هانا: ولی .. نمیتونم
جین:لطفا .. اگه هیچ اتفاقی نیوفتاده برو .. برو هر جایی که میتونی خوشبخت باشی ..
راستی اینم بگم کاری که من کردم هیچ ربطی به جینهو و بقیه نداره ینی تو کاری که کردم نقشی نداشتن فقط نمیخواستم بیشتر صدمه ببینن .. لطفا باهاشون مهربون باش ، ازشون کینه به دل نگیر باشه؟
هانا چیزی نگفت و همونطوری اشک میریخت ..
جین: میتونم آخرین درخواستمم بدم؟
هانا:هومم .. بگو ..
جین:میخوام ببوسمت ولی نمیتونم تکون بخورم میشه؟ ..
هانا: اوممم میشه ..
هانا جین و بوسید و و برای آخرین بار طعم لباشو حس کرد ..
اشکای جینوهم شروع کردن ریختن .. هر دو مثل ابر بهار گریه میکردن و همو میبوسیدن ..
اما همون موقع فرشته مرگ همسفرشو با خودش برد
..
صدای بوق دستگاه کل اتاق و پر کرده بود ..
ولی هانا دست از کارش نکشید همینطور عشقشو میبوسید ..
...
شوگا:/
خوشبختانه عمل کوک موفقیت امیز بود ، الان باید میرفتم ببینم جین هیونگ حالش چطوره ..
از اتاق عمل خارج شدم و رفتم پیش هیونگ ..
همینکه به اون سالن رسیدم دیدم همه نشستن رو زمین و دارن گریه میکنن
شوگا: ج..جینهو؟چیشده؟
جینهو چیزی نگفت ، بچه به بغل از سالن رفت بیرون ..
شوگا اروم اروم رفت جلو تر از شیشه اتاق داخل و نگاه کرد .، تهیونگ بعد اعلام ساعت مرگ پارچه سفید و کشید رو سرش ...
...
😭😭
۱۴۰۲/۱/۱۴
میدونم نویسنده بدیم هققق😭
هر غلط املایی بود ببخشید🥺
۳۳.۲k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.